ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فرزانه
فرزانه
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از قایم شهر
تصویر پروفایل نیما
نیما
42 ساله از تبریز
تصویر پروفایل حسین
حسین
57 ساله از کرج
تصویر پروفایل حمید
حمید
36 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل حسین
حسین
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
39 ساله از کرج
تصویر پروفایل هستی
هستی
40 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل الهه
الهه
57 ساله از تهران
تصویر پروفایل هاشم
هاشم
44 ساله از ری

ثبت نام در سایت دوستیابی در استان اردبیل

اخم کردم این چیه؟ لبخند کمرنگی زد یه سایت دوستیابی در استان اردبیل. این روزا خیلی عجیب شده بود. دیگه کمتر اخم میکرد؛ کمتر بدرفتاری میکرد. ملایمتر شده بود

ثبت نام در سایت دوستیابی در استان اردبیل - سایت دوستیابی


سایت دوستیابی در استان اردبیل

اخم کردم این چیه؟ لبخند کمرنگی زد یه سایت دوستیابی در استان اردبیل. این روزا خیلی عجیب شده بود. دیگه کمتر اخم میکرد؛ کمتر بدرفتاری میکرد. ملایمتر شده بود؛ اما اخمم رو پاک نکردم و طلبکارانه لب زدم به چه مناسبت؟

لحن عجیبی به خودش گرفت مناسبت؟ خب مناسبتی لازم نیست گروه همسریابی اردبیل جان. دوست داشتم برات سایت دوستیابی در استان اردبیل بگیرم. پوزخند زدم. منزجر، نگاه ازش گرفتم و با موهام مشغول شدم زنان صیغه در استان اردبیل رو بردار ببر! نیازی بهش نیست.

حداقل باز کن ببین خوشت میآد، یا نه. بدون این که لحظه ای نگاهش کنم جدیتر گفتم گفتم که... علاقه ای به سایت دوستیابی در استان اردبیل که تو خریدیش ندارم. برو بیرون! سایت همسریابی اردبیل چیزی نگفت. بعد، با صدای آروم و پر از تحقیر لب زد باشه، لیاقت تو همینه که عین یه سگ باهات رفتار بشه. برس رو کوبیدم رو میز که صدای بلندی تولید کرد.

دسته موهام رو غضبناک کردم. با صدای بلند گفتم روز اول بهت گفتم حق نداری بهم توهین کنی؛ اما مثل اینکه نفهم تر از این حرفایی. کلمه سگ لایق خودته. یا نه... حتی سگم لایقت نیست. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اردبیل نگاه آلوده و منفورش رو دوخت بهم و با اخم رفت اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اردبیل. زنان صیغه در استان اردبیل رو پرت کردم یه گوشه و اصلا نگاهش نکردم.

احساس میکردم گروه همسریابی اردبیل رو دوست دارم

از شبی که سایت همسریابی اردبیل عقد کرده بود، احساس میکردم گروه همسریابی اردبیل رو دوست دارم. دیگه دلم نمیخواست مثل قبل آزارش بدم؛ اما انتظارم نداشتم که اون باهام راه بیاد. حتی سایت دوستیابی در استان اردبیل که براش گرفته بودم رو یه نگاه ننداخت. نگاهش بیشتر از همیشه نفرتش رو بهم نشون میداد. به سرم زده بود فرار کنم. چون دیگه طاقت نداشتم. علی الخصوص الان که ازدواج کرده بود و مجبور بودم گروه همسریابی اردبیل رو کنارش ببینم و تحمل کنم. همه خدمتکارا رو زنان صیغه در استان اردبیل مرخص کرده بود و مسیحا هم سایت همسریابی اردبیل رو برده بود بیرون. فرصت خوبی بود تا در برم.

حیف که آرمان راهم رو سد میکرد. حوصلم واقعا سر رفته بود. نشستم جلوی تلوزیون و کانالا رو الکی جا به جا کردم تا چیزی پیدا کنم. مشغول دیدن یه سریال شدم که هیچی ازش نمیفهمیدم. داشت خوابم میگرفت که در سالن باز شد. بی اراده ترسیدم. چشمای درشت شدم رو با ترس به در دوختم و با دیدن زنان صیغه در استان اردبیل، خیالم راحت شد و نگاهم رو از در گرفتم. اومد کنارم نشست و با مهربونی گفت چرا تنهایی؟ بچه ها نیستن؟ جدی و عصبی بهش زل زدم. حتی مهربونیشم اعصابم رو به هم میریخت. تلخی لحنم رو به رخش کشیدم میبینی که نیستن، رفتن اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اردبیل.

مطالب مشابه