ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمدحسین
محمدحسین
45 ساله از شهریار
تصویر پروفایل محمدحسین
محمدحسین
45 ساله از شهریار
تصویر پروفایل علی
علی
40 ساله از اهواز
تصویر پروفایل مهرداد
مهرداد
37 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از بابلسر
تصویر پروفایل نیوشا
نیوشا
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
31 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل کیوان
کیوان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از کرج
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
56 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
43 ساله از تهران

چگونگی پیدا کردن برنامه دوستیابی خوب

عجیب بود برنامه دوستیابی خوبی مستقیم به سمت تختش رفت و تمام پوشه ها رو ولو کرد رو تختش که من و برنامه دوستیابی خوب با تعجب نگاهش کردیم

چگونگی پیدا کردن برنامه دوستیابی خوب - دوستیابی


برنامه دوستیابی خوب ایرانی

که می دیدم می خواست برنامه خوب برای دوست یابی از خجالت بمیرم اصلا نمی دونم وقتی می بینمش باید چکار کنم! برنامه دوست یابی خوب سری تکون داد و کنار گوش من گفت: از همون اول از خودراضی بوده! خوب بود دختر مردم و الکی امیدوار می کرد؟ درو باز کرد و توی سالن صدا زد: مامان مهمون داریم! من و برنامه دوستیابی خوب هم کفاشمون و درآوردیم و رفتم تو از همون دم در بلند گفتم:خونه مهمون نمی خواین؟

نیش برنامه دوست یابی خوب در ایران باز شده

نیش برنامه دوست یابی خوب در ایران باز شده بود زد به شونه اشو گفتم: مرض! همون موقع برنامه های خوب دوست یابی رسید و بهمون خوش آمد گفت از پسرا خبری نبود ما هم یک راست رفتیم توی اتاق اتاقش یه چیزی شبیه میدون جنگ بود دختر این همه شلخته عجیب بود برنامه دوستیابی خوبی مستقیم به سمت تختش رفت و تمام پوشه ها رو ولو کرد رو تختش که من و برنامه دوستیابی خوب با تعجب نگاهش کردیم بعدم با حرص مقنعه اشو از سرش کشید که موهاش عین برق گرفته ها بالای سرش موند! وقتی با اون موهای سیخ سیخ به سمتمون برگشت خیلی خودم و کنترل کردم که نخندم برنامه دوست یابی خوب در ایران ولی آروم خندید منم برای اینکه خنده برنامه دوستیابی خوب خیلی ضایع نباشه گفتم: واقعا چکار می کنی این همه بلا سرت میاد؟ و نیشم ناخودآگاه باز شد هنوز با همون وضعیت به ما زل زده بود اشاره ای به چوب لباسی اتاقش کرد و گفت: اینجا رو نگاه کن!

برنامه های خوب دوست یابی با چشم تو هوا دنبال کردیم

بعد مقنعه اش و پرت کرد به سمت چوب لباسی من و برنامه های خوب دوست یابی با چشم تو هوا دنبال کردیم تا روی چوب لباسی فرود اومد و به ثانیه نکشیده از گوشه اش سر خورد و افتاد روی برنامه دوستیابی خوبه هر دو هم زمان برگشتیم سمت و مثل منگلا نگاش کردیم دست به کمر گفت: واضح نیست؟ من و برنامه دوستیابی خوب بازم مثل منگلا سر تکون دادیم: پوفی کرد و گفت: تمام قوانین طبیعت علیه برنامه خوب برای دوست یابی! باور کنین! خنده ای که اومده بود ته گلوم قورت دادم برای همین کل دلم تکون خورد برنامه دوست یابی خوب با آرنچ زد به پهلوم معلوم بود خودش هم داره می ترکه از خنده که با اون موهاش کپی انیشتین شده بود خیلی فیلسوفانه ادامه داد: فکر کردین یه مسئله ساده است؟ همین پرت کردن مقنعه من هر روز این کار و می کنم ولی یه بار نشده مقنعه ام اون بالا گیر کنه! من هر بار از خودم می پرسم چرا! من و برنامه دوست یابی خوب به چوب لباسی پر از لباسش نگاه کردیم که شبیه یه کوه شده بود

مطالب مشابه