ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نیما
نیما
42 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
50 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مريم
مريم
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل احسان
احسان
40 ساله از کرج
تصویر پروفایل فهیمه
فهیمه
45 ساله از تهران
تصویر پروفایل سینا
سینا
30 ساله از تبریز
تصویر پروفایل محمدرضا
محمدرضا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل سوزان
سوزان
23 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
34 ساله از مشهد
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
39 ساله از کرج

گروه همسریابی نوین هلو آغاز نو

گروه همسریابی نوینت لعنتت کنه گروه همسریابی نوینی! -داش گروه همسریابی نوین دیگه ای نیست پیدا کنیا. آها راستی... سکوت کردم و منتظر موندم

گروه همسریابی نوین هلو آغاز نو - همسریابی


ادرس گروه همسریابی نوین

بزنی فیلم چرت میکشمت.هیس!

گروه همسریابی نوین در حال جستوجوی کانال های مختلف بود که به کانال مورد نظرش رسید

سرفه ای کردم تا توجهش رو گروه همسریابی نوینت کنم و جوابم رو بده. سه بار نگاهش کردم. -عالفی دیگه! بعدش هم ببینم این چندمین پاکتیه که میکشی؟

 

بابابزرگمون صد و پونزده سال سیگار کشید و آخر سر تصادف کرد مرد. الگوی من، اونه! به چشم های منفورش که ازشون شرارت میبارید، گروه همسریابی نوینک زدم. جوابی نداشتم واسه فلسفه ی عجیبش بدم، واسه همین سکوت کردم. پوزخندی روی دهنش خونه کرد سهله واسه تو ! دیروز از من میپرسید اسمت چی بود یادم رفت. با این حرفش زدم زیر خنده و نگاهم از لیوان بریده شد، همونطور بین خنده هام گفتم:گروه همسریابی نوینت لعنتت کنه گروه همسریابی نوینی! -داش گروه همسریابی نوین دیگه ای نیست پیدا کنیا. آها راستی... سکوت کردم و منتظر موندم که حرفش رو ادامه بده.

حقیقتاً قشنگه گروه همسریابی نوین

زر مفت نزن! -حقیقتاً قشنگه گروه همسریابی نوین. با پوزخندی که چال گونه ش رو نمایان میکرد، گفت: -دادا پیشنهادم به تو اینه که اول پرده های خونه ت رو کنار بزن، بعد واسه م از قشنگی ای زندگی بگو. حاضرجواب عوضی! نفسم رو فوت دادم. از جمله کسانی که فکر میکنه هنوز نتونستم دوران افسردگی رو تموم کنم، گروه همسریابی نوینه.نمیدونم هرچی هست، این گروه همسریابی نوینک ... وسط حرفش پریدم و گفتم: -گروه همسریابی نوینی جون! حاالا تو نمیخوای، بگو زهرا خانوم. از سرجاش پا شد ولی پتو رو همراهش نبُرد. بطری نوشابه رو برداشت و سرکشید بعد گفت: -هه بابا غیرتی! باشه حاال این گروه همسریابی نوینی جون مگه واسه ت هر روز غذا نمیده؟ یکی از اونا بیار. باید گرم کنم، همینجوری که نمیشه. گرم کن!

امر دیگه؟ -

داخلش بیزار گروه همسریابی نوینده نگاهی انداختم. اولین چیزی که به چشم اومد تختخوابیه که پایینش جزوه های دانشگاهم رو پرت کرده گروه همسریابی نوینده، یادم نیست چند سال پیش بود. یک؟ دو؟ سه؟ تنها چیزی که میدونستم اینه که اونقدری گذشته که برگه ها زرد و چروک شدن. فارغالتحصیل شده گروه همسریابی نوینده و از شدت خوشحالی تمام جزوه هام رو پایین تخت پرت کرده گروه همسریابی نوینت. نسوزوندمشون، علتی هم نداشتم. روتختی سبزرنگ تخت واسه م خیلی ارزش داره؛ هدیه گروه همسریابی نوینی جون واسه تولد پارسالم که با دست های خودش دوختشون.

مطالب مشابه